من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
توان گفتن آن راز جاودانی نیست تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست پر از هراس و امیدم که هیچ حادثه ای شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست ز دست عشق به جز خیر برنمی آید وگرنه پاسخ دشنام مهربانی نیست درخت ها به من آموختند: فاصله ای میان عشق زمینی و آسمانی نیست به روی آینه پر غبار من بنویس: بدون عشق جهان جای زندگانی نیست... فاضل نظری
نظرات شما عزیزان: